دلم تنگه برای بی قراری
برای چشم و زیباییه یاری
همان چشمان بی تاب و فراری
همان دلهای بازی کار و عالی
تمام روزهای آفتابی
همان شبهای زیبای سرابی
پر و پروانگی پرواز هستی
پی بال و پری بالا نشستی
همان جایی که خود را هیچ بینی
همه دلدادگی بیهوده بینی
همان جایی که می فهمی که هستی
تمام لحظه ها شادیو مستی
همان مست و خراباتیه یاری
همان یاری که در پهلو نشستی
تفاوت دارد این یار کنونی
تفاوت در دل و عشق فزونی
کم وکم چشمها را باز بینی
لب و دندان او ٫ زیبا نشینی
به تاج و تخت زیبایش رسیدی
تمام عمر از او می شندی
که زیبا است و بخشش کار و جانی
که رحمان است و حاکم بر جهانی
همان که لحظه ها را آفریدست
همه زیباییت را آفریدست
همان کس که خدایی خوب داند
دل و دلدادگی یکجا نشاند
همان یاری که صدها نام دارد
کلامش صد سخن همراه دارد
خدا خوانی تمام عمر او را
خداوند بزرگ و خوب و یکتا