دست نویس

هر جه می نویسم همه احساس من است

دست نویس

هر جه می نویسم همه احساس من است

شکایت از زمانه

لجاجت می کنی با من          برای چه نمی دانم

نمی دانم لج و لجبازی و آه است از عمق وجود تو

چه میخواهی دگر از جسم بی جانم

تمام آنچه من می خواهم و دارم چرا از من تو می گیری

چرا من را نمیخواهی که عاشق واله و شیدا به حال خود رها سازی

اگر لب من گشایم از خوشی هایم تمامش می کنی هر دم

دمادم روح من را بی صدا و سرد می خواهی

تو می خواهی که عشقم را تمام سرنوشتم را بدست تو رها سازم

برای آنکه بتوانی مرا هر جا که می خواهی بگردانی

مرا طوری که می خواهی برقصانی

تو من را هر کجا رفتی کشاندیو به زیرم هم نشاندیو تمامش هم نمی خواهی

دگر بس نیست ؟

من تحمل تاغ کردم , بریدم , بر نمیگردد امیدم

من که چیز دیگری از تو نمی خواهم

من عشقم را دل بستن به چشمش را و لبخند سپیدش را می خواهم

زیاد است ؟

من زیادی از تو می خواهم

چرا یک روز یا بیش از سه روز آسمانی را تو بر من کافی و بی تکرار می بینی

چرا تو شادی عشق بزرگ و ساده را بر من حرام و لذت خوشحالی من را طولانی نمی بینی

که می گویم لعنت بر تو ای بی رحم و بی احساس

که هر چه دیدم و رفتم همیشه من بدهکارت شدم از روی بی مهری

بی مهری برایت هر چه آسان است من را بی خبر بردی

مرا بردی , دلم را هم شکاندی و وجودم را که ریزک ریزکش کردی

زمانی را برای من نمی بینی که خوشحالم

که میچرخم سبک بالم

که احساسم فراتر رفته و منطق دگر جایی برای تو نمی زارد

حسودی می کنی با من !

حسادت از برای چه ؟

من او را از صمیم قلب می خواهم و خواهش می کنم من را رها سازی

که او را از برای من جدا سازی که تنها مالکش باشم

بیا و این دم آخر همین را از برای من بدان تا مالکش باشم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد